در این پست به تفاوت جزئی و درعین حال عمیق دو واژه پرکاربرد میپردازیم
حتماً تا به حال با کلماتی مانند Abduction و Adduction در دروس آناتومی برخورد داشتهاید؛ آیا حین مطالعه به نحوه ساخته شدن کلمات توجه میکنید؟ آیا معنای پیشوندهای ab- یا ad- را میدانید؟
یکی از روشهای مطالعه زبانهای خارجه و خصوصاً ترمینولوژی پزشکی عنایت به پیشوندها، پسوندها و ریشه کلمات است. اکثر فعالین حوزه پزشکی در صفحات آغازین درس آناتومی، ذیل آشنایی با اصطلاحات مقدماتی این درس، برای اولین بار به این دو واژهی مذکور برخورد کرده و به نحوی متوجه میشوند که پیشوند ad- به معنای نزدیک کردن و ab- به معنای دور کردن است. اما این مسائل در سطح ماکروسکوپی بوده و موضوع بحث ما اینبار جنبههای مولکولی دارد!
آیا تا به حال به دو واژه Adsorption و Absorption برخورد کردهاید؟ خوب فکر کنید...
واکنش اکثر افراد بعد از مواجه با این واژگان در 3 دسته خلاصه میشود:
الف) افرادی که اولین بار به دنبال معنای کلمه میگردند، به سرعت در دیکشنری گوشی هوشمند خود آن را جستجو کرده و عبور میکنند...
ب) افرادی که قبلاً برخورد داشتهاند، مکث کوتاهی کرده و اگر تمرکز کافی نداشته باشند، مسئله را به حساب اشتباه تایپی یا خطای یادآوریِ خود گذاشته و هر دو را یکی تصور میکنند...
ج) دستهی کمی از افراد که قبلاً سابقه زخم خوردن از این چنین تفاوتهای جزئی را در ذهن دارند، به خود شک کرده و هر دو کلمه را جستجو میکنند؛ در این حالت اگر فرهنگ لغت مناسبی داشته باشند، به تفاوت جزئی اما عمیق این دو واژه پی خواهند برد...
حال به بررسی دقیق مدخل این دو واژه در فرهنگ لغت دورلند میپردازیم:
Absorb: 1- گرفتن، جذب کردن؛ 2- عبور مواد به داخل بافت و یا جذب از خلال آن
Adsorb: 1- گرفتن، جذب کردن؛ 2- برداشت و نگهداری سایر مواد بر روی غشای سطحی خود
بنابراین در نگاه اول هر دو به معنای جذب کردن هستند، اما با این تفاوت که جذب در Absorb با عبور ماده (مایع، گاز و ...) از میان غشا صورت میگیرد، طوری که مواد مذکور وارد فضای جدیدی میشوند، ولی در Adsorb مواد به غشا متصل شده اما از آن عبور نمیکنند. به خاطر سپردن معانی فوق، با استناد به پیشوندهای ab- و ad- نیز ممکن است؛ میتوانید اینطور تصور کنید، پیشوند ab- که به معنای دور شدن بود، باعث میشود طی فرآیند جذب ماده مذکور از منشأ اصلی خود دور شده و وارد فضای جدید گردد. برعکس ad- که به معنای نزدیک شدن بود، باعث میشود ماده مورد نظر فقط به فضای جدید نزدیک شود، ولی وارد آن نمیشود! مثال واضح مورد اول ورود اکسیژن به سلولها، بیگانهخواری میکروبها توسط فاگوسیتها و به طور کلی بسیاری از نقل و انتقالات تراغشایی است؛ مثال ملموس مورد دوم هم نقاشی دیوار ساختمان است، که رنگ روی دیوار قرار میگیرد (به درون آن نفوذ نمیکند!).
در مقابل هر دو کلمه، واژه Desorb را داریم که به معنای آزاد شدن یک ماده از روی سطح یک ماده دیگر یا از طریق عبور از میان غشای آن صورت پذیرد.
حال که با حالت فعل (verb) این کلمات آشنا شدید، خالی از لطف نیست که مشتقات دیگر آن را نیز به طور خلاصه بررسی کنیم:
Meaning | Word |
جذب کردن از طریق عبور ماده از غشا (فرو بردن) | Absorb |
جذب (فرو بَری) | Absorption |
جاذب (توانایی یک ماده در جذب مواد دیگر) | Absorbent |
جاذب (ماده یا انرژی) | Absorptive |
قابلیت جذب؛ جذب شوندگی | Absorbency (=Absorbability) |
جذاب (درباره غیر انسان) | Absorbing |
جذب سطحی کردن (خاصیت یک ماده جامد) | Adsorb |
جذب سطحی | Adsorption |
جاذب (مادهی جامدی که توانایی جذب سطحی دارد) | Adsorbent |
جذب شونده (مادهای که به سطح جامدی متصل شود) | Adsorbate (=Adsorbable) |
جاذب (مادهی جامدی که توانایی جذب سطحی دارد) | Adsorbing |
رها (جدا شدن) یک ماده از روی سطح یا با عبور از میان سطح | Desorb |
رهایی؛ جدایی | Desorption |
امیدوارم از مطالعه این مطلب لذت برده باشید.
جالب بود خیلی
!
متشکرم